جدول جو
جدول جو

معنی شاه صینی - جستجوی لغت در جدول جو

شاه صینی
لوح ها باشد تنک برنگ سیاه که از عصارۀ گیاهی کنند و از چین آرند و در دردسر بکار است و طرز استعمال آن این است که قرص را بسایند و گرد آن را بر مواضع دردناک پراکنند، (از ابن البیطار)، برگ آن تنبل (تنبول) و صمغ آن لبان است، (دمشقی)، گیاهی که به ذراعی بالای آن رسد با گلی سرخ و بیخ آن به زردک ماند جز آنکه بیخ شاه صینی رخواست، (یادداشت مؤلف)، عصارۀ حنای چینی و گویند عصارۀ ریوند است و به الوان مختلف می باشد بعضی برنگ صندل سفید و بعضی مایل بسرخی و بعضی مایل بسیاهی و بعضی مایل بزردی، (مخزن الاویه)، تیره گیاهی است چینی که برای دردسر نافع است، (از دزی ج 1 ص 717)، رجوع به شاه چینی شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شاه صنم
تصویر شاه صنم
(دخترانه)
شاه زیبارویان، شاه (فارسی) + صنم (عربی)، نام همسر فتحعلی شاه قاجار
فرهنگ نامهای ایرانی
عصارۀ گیاهی که در چین می روید. خشک شدۀ آن را در طب قدیم برای تخفیف درد و ورم روی عضو می مالیدند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شانه بینی
تصویر شانه بینی
فال گیری با استخوان شانۀ گوسفند
فرهنگ فارسی عمید
شاه مردی، زمان و دورانی که شاه میرد، مرگ شاه، در شاه میریهای زمانهای انحطاط ایران قتلها و غارتهای بسیار روی میداد، (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
نام تیره ای از ایل کلهر (ایلات کرد ایران) و دارای 50 خانوار، (جغرافیای سیاسی کیهان ص 62)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان خالصه بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان، دارای 280 تن سکنه، آب آن ازچاه و فاضل آب سراب نیلوفر، محصول آن غلات، حبوبات دیمی و لبنیات است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
دهی از دهستان بیلوار بخش کامیاران شهرستان سنندج، دارای 1430 تن سکنه، آب آن از رودخانه و چشمه، محصول آن غلات، لبنیات، توتون و تنباکو است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
دهی از دهستان شیان بخش مرکزی شهرستان شاه آباد، دارای 332 تن سکنه، آب آن از سراب شاهین، محصول آن غلات، حبوبات، صیفی و لبنیات است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(صَ)
شاه شاه صفی، ششمین پادشاه از خاندان صفوی است و نام وی سام میرزا فرزند صفی میرزا است. پس از مرگ شاه عباس بنا بر وصیت وی او را که 17 سال بیش نداشت در جمادی الاولی 1038 به پادشاهی نشاندند و میرمحمد باقر معروف به میرداماد خطبۀ سلطنت را خواند. در سال اول سلطنت وی مردی که او را غریب شاه نامیدند در گیلان بدعوی سلطنت برخاست و گیلان و لاهیجان را تصرف کرد ولی از دولتیان شکست خورد و به اسارت افتاد و در اصفهان بقتل رسید. سپس دیگری بنام عادل شاه قیام کرد او نیز بسرنوشت غریب شاه دچار گردید. در سلطنت این پادشاه ابوالغازی والی خوارزم به خراسان تاخت و برادر خود اسفندیار را بفتح مرو گماشت لکن هر دو سپاه از سپاهیان شاه صفی شکست خوردند و اسفندیار برادر خود ابوالغازی را دست بسته نزد پادشاه ایران فرستاد و در قلعۀ طبرک محبوس شد و دست ازبکان از صفحۀ خراسان کوتاه گردید. درسال 1038 سلطان عثمانی دو سپاه به بغداد و موصل فرستاد و خسروپاشا بغداد را محاصره کرد ولی بفتح آن موفق نشد. به سال 1039 شاه صفی برای نجات بغداد به عراق رفت و چون سپاهیان عثمانی در زد و خورد با حاکم بغداد تلفات سنگینی دیده بودند فرار کردند. شاه صفی به سال 1042 هجری جمعی از شاهزادگان صفوی را کور کرد.
رضاقلی خان هدایت در مجلد هشتم از ملحقات روضهالصفا نویسد: در سال یکهزار و چهل و دو هجری به سعایت و بدگوئی بعضی امرا خاصه چراغ سلطان که شمع جلالش بافروغ و در بزم خسرو راست شنو غالب سخنانش دروغ بود، شاه صفی دست قهر بر افنای چراغ چشم و شعلۀ وجود اعیان مجلس حضور و اسباط خاقان مغفور برگشاد و بباد بی نیازی نور عیون شمعهای نوربخش ارحام خود را فرو نشانید. تصریح این کنایات آنکه بتهمت داعیۀ سروری پسران عیسی خان قورچی باشی که دخترزادگان شاه عباس مغفور بودند و هکذا چهار فرزند بیمانند سلطان العلما خلیفه السلطان اعتمادالدوله داماد شاه مغفور و سه پسر میرزا رفیع صدر و یک پسر میرزارضی صدر سابق و دو پسر میرزا محسن متولی باشی مشهد مقدس عمه زاده های خود را غالباً مکفوف و مکحول و پسران قورچی باشی را خاصهً مقهور و مقتول کردند و عمه خودرا که از بدو سلطنت بانوی حرمسرای عظمت بود از حرم بخارج فرستاد، با امرای بزرگ دل بد کرد و جمعی را معزول و برخی را مقتول نمود.
و نیز هدایت نویسد: دراین سال فرمان لازم الاذعان صادر شد که در تجدید عمارت بقعۀ نجف اقدام شود آب از فرات به صحرای نجف آورند- انتهی. به سال 1045 سلطان مرادخان عثمانی شخصاً بفتح ایروان آمد و آن شهر را پس از محاصره گرفت و از ارس گذشت و لشکر به تبریز فرستاد و عمارات حکومتی و محلۀ شنب غازان را غارت و ویران کردند، و نیمی از شهر را آتش زدند. اما چون سلطان هنگام عبور از ارس در آب افتاده و بیمار شده بود و زمستان در پیش و خبر نزدیک شدن شاه صفی میرسد لشکر عثمانی به شتاب از آذربایجان گذشت و شاه صفی در ذیقعده 1045 ایروان را گرفت و 5000 تن از عثمانیان را اسیر کرد و چند توپ بزرگ از آن ایشان را به اصفهان فرستاد.
به سال 1048 سلطان مرادخان به تسخیر بغداد شد و ایرانیان 50 روز پایداری کردند و محمدشاه صدراعظم ترک را کشتند ولی عاقبت ناچار به تسلیم گشتندو بفرمان سلطان هزار تن از زوار کربلا و نجف را بدست جلادان دادند و به یک فرمان سر آنان را از تن جدا ساختند. در شعبان 1049 پیمانی میان دولتین بسته شد که بغداد از عثمانی و ایروان از ایران باشد. شاه صفی در12 صفر 1052 در کاشان درگذشت و جسد او را به قم بردند. وی مدت سیزده سال و نیم سلطنت کرد و در این مدت گروهی از امرا و بزرگان کشور را نابود کرد و هیچ یک از اعیان دولت در زمان این پادشاه بر جان خود ایمن نبود، یکی از مردان نامداری که بدست او کشته شد امامقلی خان فاتح جزیره هرمز است
لغت نامه دهخدا
(صَ)
صاصلی است. شاصلی نام گیاهی است شبیه حلفای تازه روئیده از آن کوچکتر با شاخهای باریک و نرم و تازه و زودشکن مایل به سفیدی به اندازۀ دو وجب و تازۀ آن خوراکی است. (مخزن الادویه). رجوع به شاصلاء و شاصلی شود
لغت نامه دهخدا
(صَ نَ)
نام بیابان خشکی است در حوالی خوارزم. (فهرست). در جنوب غربی قزل چقان نواحی شمالی ترکستان روس قرار دارد
لغت نامه دهخدا
(هَِ)
لقبی است که شعرای مصیبت سرای، حسین بن علی را دهند، لقبی که پیغامبر را دهند، لقبی که علی علیه السلام را دهند. (یادداشت مؤلف). شاه مردان. شاه نجف. شاه دلدل سوار، شاه زنبوران. امیر نحل. (مجموعۀ مترادفات ص 250)
لغت نامه دهخدا
که شاه چیند، که شاه برگزیند و انتخاب کند، منتخب،
منتخب از ثمار، (یادداشت مؤلف)، چین اول از میوه و جز آن، بار اول که معظم میوه یا نیکوتر از آن چیده شود، چیدن برگزیدۀ میوۀ درختی را
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
عمل شانه بین. فالگیری:
خاطرش چون از غبار لشکر خط جمع نیست
هر دم از زلف پریشان شانه بینی میکند.
طاهرغنی (از آنندراج).
بمن تابت شانه گر شد دچار
مرا روز و شب شانه بینی است کار.
طاهر وحید (از بهار عجم)
لغت نامه دهخدا
(بِ)
معرب چوب چینی است. رجوع به چوب چینی شود
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ)
دهی از دهستان رستم بخش فهلیان و ممسنی شهرستان کازرون. دارای 740 تن سکنه. آب آن از رود خانه فهلیان. محصول آن برنج و حبوبات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(حُ سَ)
گویندۀ شاه حسین، و ’شاه حسین’ خطابی است که شیعیان امام سوم را کنند در مراسم سوگواری خاصه آنگاه که شاه حسین گویان قمه و شمشیر بفرق خود زنند و این در روز عاشورا است. قمه زن روز عاشورا، و عوام شاخسینی بسکون خاء معجم و فتح سین گویند. (از یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان قاقازان بخش ضیاء آباد شهرستان قزوین، دارای 450 تن سکنه، آب آن از چشمه، محصول آن غلات و لبنیات است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
دهی از دهستان بوانات بخش بوانات شهرستان آباده. دارای 90 تن سکنه. آب آن از قنات. محصول آن غلات، حبوبات و انگور است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
منسوب به شاه جان، نام مرو که پایتخت خراسان بوده است، (دزی ج 1 ص 717) : شمس المعالی دو هزار مرد از کردان شاهجانی بمدافعت او فرستاد تا او را از آن حدود ازعاج کردند، (ترجمه تاریخ یمینی)، رجوع به شاه جان شود
لغت نامه دهخدا
ظاهراً به پارچه های لطیفی که از مرو بدست می آمده است اطلاق شده و در قرن دهم این کلمه بطور مطلق به معنی قماش لطیف بکار رفته است، (دزی ج 1 ص 717 بنقل از لطایف ثعالبی ص 119)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
دهی است از دهستان علامرودشت بخش کنگان شهرستان بوشهر که در 95 هزارگزی جنوب خاور کنگان بر کنار راه مالرو اشکنان به پس رودک واقع شده. جلگه، گرمسیر و مالاریائی است و 548 تن سکنه دارد. آبش از چاه، محصولش غلات، خرما و تنباکو و شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
عصارۀ گیاهی است چینی، و بعضی گویند حنای آنجا را با سرکه می سرشند وآن را شاه چینی می گویند، طلا کردن آن دردسر را ببرد، (برهان قاطع) (آنندراج)، نوعی از حنا، (غیاث اللغات)، حنا، (فهرست مخزن الادویه)، رجوع به شاه صینی شود
لغت نامه دهخدا
نام جد ابوحفص عمر بن احمد بن عثمان بن احمد بن محمد بن ایوب بن ازداد واعظ معروف به ابن شاهین که جدّ مادری او احمد بن محمد بن یوسف بن شاهین شیبانی بغدادی است، و ابوحفص مردی مورد ثقه بوده است که از عده ای روایت کرده و عده ای نیز از او نقل کرده اند و دارای آثاری نیز بوده، در سال 297 هجری قمری بدنیا آمده و در سال 385 هجری قمری درگذشته است، (لباب الانساب ج 2 ص 9)
نام ابوحفص عمر بن احمد بن محمد بن حسن بن شاهین الفارسی الشاهینی السمرقندی، در سمرقند بدنیا آمد و در همانجا بسال 454 هجری قمری درگذشته است و عده ای نیز از او روایت کرده اند، (لباب الانساب ج 2 ص 9)
لغت نامه دهخدا
عصاره گیاهی است چینی. توضیح بعضی گویند حنای چینی را با سرکه می سرشتند و آن را شاه چینی گویند و آن در طب قدیم برای رفع درد سر به کار می بردند
فرهنگ لغت هوشیار